خلاصه رمان جنایت و مکافات
شخصیت اصلی این کتاب، رادیون رومانویچ راسکلنیکف، جوانی ۲۳ ساله است که فکری باز و کنجکاو دارد. جوانی خوشچهره که فقر و بیپولی او را در هم کوبیده است و باعث شده با مردم و زندگی اطرافش بیگانه باشد. راسکلنیکف افکاری آشفته دارد و مدام به موضوعات مختلف فکر میکند و تراوشات ذهنیاش بسیار زیاد است. هنگام راه رفتن همیشه زیر لب چیزی زمزمه میکند و یا حتی با صدای بلند با خود صحبت میکند. راسکلنیکف از این این دنیا و ناعدالتی آن به تنگ آمده است. رازومیخین، تنها دوست واقعی راسکلنیکف که یک سال و نیم است او میشناسد، او را چنین توصیف میکند:
عبوس و گرفته و مغرور و متکبر است. در این اواخر و شاید هم خیلی از پیش بدگمان و مالیخولیایی شده است. بزرگوار و مهربان است، دوست ندارد احساسات خود را بیان کند. حاضر است زودتر سنگدلی خود را بنماید، تا، با سخن، احساسات قلبی خویش را ابراز دارد. گاهی هم هیچ مالیخولیایی نیست – بلکه فقط سرد و تا حدی غیرانسانی و بیاحساسات میشود و براستی چنان است که گویی در او دو خوی متضاد بهترتیب جای یکدیگر را میگیرند. گاهی بینهایت کمحرف است! هیچ وقت فرصت ندارد. همه مزاحمش هستند. اما خودش دراز میکشد و کاری نمیکند. هیچ بذلهگو نیست ولی نه بهدلیل آنکه کلمات تند پرمعنی در چنتهاش کم است، بلکه گویی فرصتی برای این گونه کارهای بیهوده ندارد. وقتی با او صحبت میکنند، تا به آخر به گفتههای طرف گوش نمیدهد. هرگز به آن چیزی که جلب توجه همه را میکند، توجهی ندارد. خیلی برای خود ارزش قائل است و البته بیحق هم نیست. (جنایت و مکافات – صفحه ۳۱۶)
راسکلنیکف اجاره اتاق کوچکی را که در آن زندگی میکند را ندارد و با وجود اینکه خواهر و مادرش مدام به او کمک میکنند به خاطر همین بیپولی دانشگاه را نیز رها میکند. در همین حال، برای ساکت کردن طلبکاران و پیش بردن زندگی، مجبور است نزد آلینا ایوانونا، پیرزن نزولخور برود و با گرو گذاشتن اشیاء قیمتی که دارد، مقداری پول به دست بیاورد.
داستایفسکی در ابتدای رمان، ذهنیت و وضعیف کلی راسکلنیکف و چند اتفاق مهم را بیان میکند و فشارهای موجود را شرح میدهد. سپس اتفاق مهم داستان رخ میدهد. اتفاقی که اساس کتاب جنایت و مکافات است.
راسکلنیکف تصمیم میگیرد که نقشه خود را عملی کند و با یک تبر، آلینا ایوانونا، پیرزن نزولخور را به قتل برساند.
در اینکه کار را باید با تبر انجام داد، از مدتی پیش تصمیم گرفته بود. هر چند او یک کارد تاشو باغبانی هم داشت، اما به کارد و بخصوص به قوای خود ایمان نداشت و از این رو بود که درباره تبر تصمیم قطعی گرفته بود. (جنایت و مکافات – صفحه ۱۱۴)
دیگر یک لحظه را هم نمیشد از دست داد. راسکلنیکف تبر را بیرون آورد، با هر دو دست آن را بالا برد و در حالی که بکلی از خویشتن غاقل بود، بی هیچ زحمتی، تقریبا بیاختیار، ته تبر را بر پیرزن فرود آورد. انگار اصلا نیرویی در وی نبود، اما همین که یک بار تبر را فرود آورد، قدرتی در او بوجود آمد. (جنایت و مکافات – صفحه ۱۲۴)
ضربه درست بر شقیقه وارد آمد، در این امر قد کوتاه پیرزن هم موثر بود. زن فریادی کرد، اما بسیار ضعیف و ناگهان بر روی زمین افتاد. همین قدر فرصت کرد که دو دست را بهسوی سرش بالا ببرد. در یک دستش هنوز گروگان بچشم میخورد. در این موقع راسکلنیکف با تمام قوا چند ضربه پیوسته با ته تبر بر شقیقه او فرود آورد. خون چون از لیوانی که برگشته باشد، بیرون ریخت و بدن بهپشت افتاد. راسکلنیکف به عقب رفت تا مانع از افتادن آن نگردد، سپس بیدرنگ به روی صورتش خم شد. پیرزن مرده بود. چشمانش انگار میخواستند از حدقه بیرون بجهند. پیشانی و تمام صورتش چروک خورده و از شدت درد کج و معوج شده بود. (جنایت و مکافات – صفحه ۱۲۵)
در هنگام وقوع جنایت اتفاقات مهم دیگری هم رخ میدهد که برای فاش نشدن داستان در اینجا اشارهای به آنها نمیکنیم. بلافاصله پس از این جنایت، مکافات شروع میشود. مکافاتی که این رمان را به یک شاهکار تبدیل میکند. مکافاتی که با عذاب وجوان شروع میشود، مکافاتی که هنوز قانونی نیست و تنها در ذهنِ مجرم است که شروع شده است. در این حالت راسکلنیکف بارها و بارها از شدت عذاب وجوان قصد دارد که اعتراف کند اما این کار را نمیکند. این کار را نمیکن چون اساسا اعتقاد دارد که دیگران لایق فهمیدن نیستند، اعتقاد دارد که پلیس ارزش آن را ندارد و بدون شک درک نخواهد کرد. راسکلنیکف نزد پلیس اعتراف نمیکند چون خودش را برتر میداند. در جنایت و مکافات ما شاهد جدال ذهنی او و زجری که میکشد هستیم. و گاهی به این نتیجه میرسیم که مکافات ذهنی، چندین برابر از مجازات جسمی و قانونی دردناکتر است.
درباره جنایت و مکافات
نوشتن از جنایت و مکافات شاید کار بیهودهای باشد. هر فرد کتابخوانی میداند که این کتاب یک شاهکار است و هر کسی که آن را خوانده باشد شاهکار بودن آن را تایید میکند. کتاب بینظیری که ما آن را جزء کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار دادهایم و خواندن آن را به شدت پیشنهاد میکنیم.
این کتاب قضاوت ما را در مقابل خوب و بد یا خیر و شر سخت میکند. چون صرفا کسی که مرتکب جرم نشده، خوب نیست، و کسی که قاتل است، شاید نفس پاکی داشته باشد. در جنایت و مکافات ما با راسکلنیکف قدم به قدم همراه میشویم، با او تبر را به دست میگیریم، با او جنایت میکنیم و با او مکافات میبینیم و در نهایت احساسات درونی او را کشف میکنیم.
همان طور که در خلاصه کتاب اشاره شد، راسکلنیکف پیرزن نزولخور را به قتل میرساند. پیرزنی که به عقیده راسکلنیکف شپشی بیش نیست و او با کشتن این پیرزن خدمت بزرگی در حق بشریت کرده است. اما واقعا دلیل قتل پیرزن توسط راسکلنیکف چه بود؟
توجه: در این بخش از مطلب، به انگیزههای اصلی راسکلنیکف در مورد قتل اشاره میکنیم که باعث افشای بخشهایی از کتاب میشود. با این حال ما به آخر کتاب اشارهای نمیکنیم.
در جنایت و مکافات ما با شخصیتی روبهرو هستیم که ایدههای و نظریههای خاص خودش را دارد. کسی که ناپلئون را الگوی خودش قرار داده است. کسی که فکر میکند فردی شایسته و خارقالعاده است و میتواند حتی بالاتر از اخلاق و قانون دست به هر عملی بزند. اما آیا واقعا راسکلنیکف بالاتر از اخلاق و قانون است؟ -در این مورد باید به پایان کتاب توجه کرد.
راسکلنیکف اعتقاد دارد که بر اساس قانون طبیعت مردم به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول شامل آدمهای عادی است که صرفا هستند و وجود دارند. این دسته میخورند و تولید مثل میکنند و… . و اما دسته دوم که تعداد آنها بسیار کم است: دسته افراد غیرعادی هستند. دستهای که به وجدان خویش اجازه میدهند بر روی برخی موانع قدم بگذارد. دسته تغییردهنده اوضاع هستند. دسته تغییر دهنده تاریخ، کسانی که میتوانند زندگی را حرکت دهند و حرف تازهای بزنند. راسکلنیکف اعتقاد دارد که این دسته میتوانند به خودشان اجازه کارهای غیرعادی بدهند. مثل قتل.
حال، راسکلنیکف که فکر میکند جزء دسته دوم است و خود را در این دسته طبقهبندی میکند، لازم میبیند که این موضوع را به خود اثبات کند. و برای اثبات این موضوع چه کاری انجام میدهد؟ -قتل.
راسکلنیکف میخواهد از خط قرمزی که برای خود متصور است عبور کند و با قتل پیرزن خودش رو جزء دسته دوم قرار بدهد. اما آیا میتواند بر اساس نظریه خود وجدان راحتی داشته باشد؟ آیا تحمل بودن در دسته دوم، در دسته انسانهای شگفتانگیز را دارد؟ آیا هر کدام از ما میتوانیم جزء دسته دوم باشیم؟ میتونیم فردی را به قتل برسانیم و وجدان راحتی داشته باشیم؟ میتوانیم دست به کارهای غیرعادی بزنیم بدون اینکه درگیر سختیهایی باشیم که یک آدم عادی ممکن است از سر بگذراند؟ آیا میتوانیم انسان شگفتانگیزی باشیم؟ داستایفسکی در جنایت و مکافات در پاسخ به این سوالات به ما کمک میکند.
در واقع خواننده در جنایت و مکافات با کشف انگیزههای راسکلنیکف و با کشف شخصیت او میتواند به پاسخ این سوالات و بسیاری از موارد دیگر برسد.
در این معرفی، ما فقط در مورد داستان کتاب و شخصیت راسکلنیکف صحبت کردیم، اما در کتاب شخصیتهای متعدد و شایسته توجه دیگری مثل سوفیا، سویدریگایلف، پارفیری و رازومیخین وجود دارند که در نوع خود بسیار جذاب هستند. پیشنهاد میکنیم هنگام مطالعه کتاب به تک تک اتفاقات و شخصیتهای اصلی توجه کنید و رابطه آنها را با موضوع کتاب در نظر داشته باشید.
اینفوگرافی رمان جنایت و مکافات
خلاصه بخشهای اصلی کتاب جنایت و مکافات را میتوانید از طریق اینفوگرافیک زیر مطالعه کنید. مطالب کتاب به خوبی در این اینفوگرافیک بازتاب داده شده است و شما میتوانید با مطالعه آن جنبههای مختلف کتاب را هنگام مطالعه در نظر داشته باشید. اما توجه داشته باشید که مطالعه اینفوگرافیک باعث افشای قسمتهای مختلف کتاب میشود.
نکته دیگری که در مورد رمان جنایت و مکافات وجود دارد، شخصیتهای مختلف است. پیشنهاد ما این است که در این اینفوگرافی به شخصیتهایی که در مورد آنها صبحت شده است توجه داشته باشید و در کتاب رفتار آنها را به دقت زیر نظر داشته باشید.
داستايوسكى و نيچه
من تا مدت های مدید، فکر می کردم و کاملاً از این بابت مطمئن بودم که داستایوسکی، نظریات راسکلنیکف رو از حرف های نیچه اقتباس کرده. حدس می زدم که اون دوره حرف های نیچه باب طبع جوان های تحصیل کرده بوده و راسکلنیکف نماینده ی این قشر. این که گروهی از مردم راهبر هستن و گروهی “سوسک”، اگه راهبرها برای پیش بردن بشریت به سمت کمال والاتر اخلاق “سوسک” ها رو زیر پا له نکنن، “سوسک” ها کل عالم رو میگیرن.
میشه حدس زد که چقدر، چقدر تعجب کردم وقتی دیدم داستایوسکی مقدم بر نیچه بوده. میشه حدس زد که چقدر شیفتگی م نسبت به داستایوسکی و عظمت فکرش بیشتر شد.
دلبرکان غمگین من
سه شخصیت از این رمان رو عاشقانه می پرستم. هر چند شاید معادلشون توی رمان های دیگه پیدا بشه، ولی توی این رمان به اوج کمال رسیدن.
سونیا
اول از همه، تأکید میکنم، اول از همه، سونیا. من دیوانه وار شیفته ی سونیام. به نظرم هر مردى رؤياى يه سونيا رو در سر مى پرورونه و پنهانى عاشق اونه: زنى بى نهايت ساده دل و بى نهايت پاک كه به رغم همه ى بدى هايى كه آدم كرده، عشق و گذشتش رو از آدم دریغ نکنه. که آدم بدونه در سخت ترین طوفان هاى روحى هم میتونه به آغوشش پناه ببره.
راسکلنیکف
در مرتبه ی دوم. مظهر تمام و کمال روشنفکر پوچگرا که به نظرم مهم ترین تیپ دو سه قرن اخیر (مخصوصاً در اروپا) بوده و هست. به نظرم آدم تا مثل راسکلنیکف نباشه، نباید این رمان رو بخونه و اگه بخونه، شاید خیلی رمان رو نفهمه. مخصوصاً شدت عطش و نیاز این پوچگرا، به سونیای پاک رو.
بازرس پورفیری
نهایتاً بازرس پلیس، که بیشتر روانشناسه تا بازرس و به خاطر همین دوستش دارم. به خاطر باهوش بودنش و موش و گربه بازی کردنش با راسکلنیکف و به خاطر شیوه ای که میخواد باهاش راسکلنیکف رو به دام بیندازه.
به نظرم یکی از بهترین ضدقهرمان های آثار کلاسیکه و با معادل فرانسویش، بازرس ژاور، قابل قیاس نیست.
رمان بزرگ و فوقالعاده جنایت و مکافات با عنوان انگلیسی Crime and Punishment اثری ماندگار از فئودور داستایفسکی است که مهری آهی آن را از روسی ترجمه کرده است. داستایفسکی در زندگی خود فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است و تقریبا همه کتابهای او در شرایط خاصی نوشته شده است. کتاب جنایت و مکافات نیز در شرایطی خاص نوشته شده است:
در ۱۸۶۳ ابتدا زن داستایفسکی و پس از یک سال دیگر میخائیل، یگانه برادر دلبندش، از این جهان چشم بستند و او را در مقابل گرفتاریهای مادی و معنوی گوناگون یکه و تنها گذاشتند. داستایفسکی این دوره از زندگی را یکی از دشوارترین ایام عمر خود میشمرد. بیثباتی و دورنگی دوستان نیز بر مصیبتهای وی میافزود. بناچار مجله هنگام تعطیل شد و داستایفسکی برای سرگرمی، تمام خود را وقت کارهای خلاقه ادبی کرد. از این پس هنر مایه زندگی او گردید. چه نویسندگی، هم موجب سرگرمی و تسلی اعصابش میشد و هم تنها وسیله امرار معاشش بود. اثری که تمام غم و اندوه و حال تسلیم و رضای او را در این روزها در مقابل بدبختی و مشقت منعکس میسازد، رمان مشهور جنایت و مکافات است که در آن تاثیر تجربیات و کاوشهای درونی و تلاش بیپایان او برای یافتن حقیقت زندگی بخونی نمایان است. این اثر نام او را به عنوان نویسنده زبردستی که استعداد روانکاوی، دقیق و نظری تیزبین و دوراندیش دارد، معروف کرد. (مقدمه کتاب جنایت و مکافات – صفحه ۸)
مهری آهی – مترجم کتاب – در قسمت دیگری از مقدمه خود، در مورد جنایت و مکافات چنین مینویسد:
شیوه کلی داستایفسکی در جنایت و مکافات نیز کاملا نمایان است: صحنه داستان، پترزبورگ، پایتخت آن روز کشور پهناور روسیه است که در آن بر خلاف سابق، زندگی پرابهت اعیان و اشراف مورد بحث نیست بلکه زشتی و پلیدیهای شهری بزرگ مطرح است که با تمام امکانات آن نمایش داده میشود. این رمان داستایفسکی نیز مانند همه شاهکارهای او از یک سلسله اتفاقهای پیچیده و پیوسته بههم ساخته شده است و دارای قهرمانان قوی و متعدد و مختلفی است که در بعضی شرارت و بدی، و در برخی نیکی و پاکی غلبه دارد. این قهرمانان همه از شکستخوردگان مغموم اجتماعاند، شروران آن برای اثبات وجود خود بیشتر به کارهای ناشایست و خودکامی و عصیان میپردازند. سرکشی این قهرمانان که برخی دم از آزادی و نجات اجتماع میزنند، در واقع فردی و خصوصی است. اما نه دسته اول براستی بد و شرور و گناهکارند و نه گروه دوم کاملا از بدی منزه. (مقدمه کتاب جنایت و مکافات – صفحه ۱۴)
داستایفسکی رمانهای بزرگ و ماندگاری نوشته است که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- جنایت و مکافات
- ابله
- شیاطین
- برادران کارامازوف
- قمارباز
- یادداشتهای زیرزمینی
- خاطرات خانه مردگان
دانلود از طریق لینک (حجم 12.3 مگابایت)
ارسال شده توسط رضا در تاریخ ژوئن 26, 2019 در کتاب |
برای یادگیری آسان زبان انگلیسی می توانید از تکنیکهای کاربردی وبسایت زبانشناس استفاده کنید:
بیتوته کن...
ما را در سایت بیتوته کن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : استخدام کار bytoote بازدید : 424 تاريخ : چهارشنبه 12 تير 1398 ساعت: 13:56