بازیگری شغل اول من است
در سال ۸۰ در فیلم «بازی پنهان» به کارگردانی «شاهپور غریب» ایفای نقش کردم که به نظرم جزو سریالهای موفق آن زمان بود که من و سعید در نقش پسرخاله هم بازی بودیم ،بعد از آن کار، خیلی به من پیشنهاد بازی شد اما متاسفانه قبول نکردم و با کسب و کار و یک مغازه و باشگاه بیلیارد برای خودم سرگرمی درست کردم اما این اواخر احساس کردم از بازیگری خیلی دور شدم و انگار چیزی از وجودم کم شده بود، فهمیدم که باید بازیگری را دوباره ادامه بدهم، چون علاقه قلبیام بازیگری بود. بازیگری شغل اول من است و در کنار این کار شاید شغل دیگری داشته باشم، اما فکر و ذهنم تمام به سینما و تلویزیون است.
بازیگری یا گویندگی
بازیگری را بیشتر از گویندگی دوست دارم، اما این طور نیست که به گویندگی علاقه نداشته باشم، کار گویندگی را هم، همزمان با بازیگری کنار گذاشتم و از عالم هنر دور شدم .چون سعید زمان بیشتری را به کار گویندگی اختصاص میدهد، نمیخواهم هر دو یک راه را ادامه بدهیم، اما اگر روزی پیش بیاید و سعید احساس کند که من هم میتوانم جایی در دوبله ایران را بگیرم حتما این کار را انجام میدهم ودر کنار بازیگری در این زمینه فعالیت میکنم.
بازیگری شیطنت را از من گرفت
برادرم سعید معرف بیشتر هنردوستان است؛ او از سال ۶۸ بازیگری را آغاز کرد و ماجرای بازیگری من هم از این جا شروع شد که: در فیلم آبادانیها، که سعید در آن فیلم بازی میکرد قرار بود پسر بچهای در نقش برادر او باشد و به همین دلیل آقای عیاری خواستند من را ببینند و تستی از من بگیرند، اوایلش خیلی تمایل به بازی نداشتم در واقع به بازیگری علاقه نداشتم، اما با این وجود در سال ۷۰ فیلم آبادانیها را بازی کردم و بعد از آن کار، علاقه مندیام کم کم به بازیگری بیشتر شد، اما درست بعد از ورودم به بازیگری شیطنتهای کودکانهام کم شد و همیشه حتی در محیط خانه، کودکی آرام بودم و بیشتر اطرافیانم من را مرد کوچک خانواده صدا میزدند و همیشه میگفتند مردانه رفتار میکنم و بیشتر از سنم میفهمم.
زندگی آرام با شیما صاحب جمعی
باید بگویم که همزمان با گواهینامه رانندگی! در سال ۸۰ ازدواج کردم و زندگی مشترکمان را از صفر شروع کردیم و پله پله جلو آمدیم و الان زندگی خوبی داریم، همسرم طراح گرافیک است و گریمور البته به صورت آزاد نه برای سینما و تلویزیون. ما در سال ۸۰ ازدواج کردیم و یازده سال از قدمت ازدواج ما میگذرد نام همسرم شیما صاحب جمعی و از خانوادهای معتبر و اصیل کرمانشاهی است ما زندگی فوق العاده آرام و بیدغدغهای داریم، هم سن و سال هم هستیم و یک جورایی با هم بزرگ شدیم. همسرم خیلی راجع به کارهای من نظر میدهد، تشویقم میکند همیشه به من محبت دارد و با کمکهای او دلگرم میشوم و سرکار میروم، همیشه نظرات مثبت و خوبی میدهد و حتی گاهی من را نقد هم میکند، از آن جا که برایم مهم است کاملا خودم را تصحیح کردم.
رضا شاهرودی باجناق خوبم
به شدت علاقه به ورزش دارم، چون باجناق من آقای «رضا شاهرودی» فوتبالیست اسبق پرسپولیس و تیم ملی است. اگر فرصت باشد هر روز هم با او برای ورزش میروم و فوتبال هم بازی میکنم؛ در کنار این ورزش علاقه شدیدی به بیلیارد و اسنوکر دارم و زمانهای خالیام را به این قضیه اختصاص میدهم، توچال میروم، از سفر رفتن لذت میبرم، برای عیدها عاشق این هستم با برادرها و خانوادهام به سفر شمال برویم و خلاصه این که در آن جا خیلی خوش میگذرد.
شاهرودی: باجناقهای خوبی هستیم
بعد از بازنشستگی از فوتبال به عنوان مربی در باشگاهها فعالیت داشتم ؛چند سالی از زندگی مشترکم با خانم صاحب جمعی میگذرد، دو فرزند دختر سه سال و نیمه داریم که دوقلو هستند , به نامهای «ایشنا و دینا» که بسیار دوستشان داریم. رابطه من و همسرم صمیمانه است و هیچ مشکلی با هم نداریم، همیشه با هم در مشورت هستیم حتی برای کارهای کوچک، به نظرم هیچ ایرادی ندارد که یک مرد با همسرش در زمینههای مختلف مشورت کند.
پشیمان نیستم
از انتخاب فوتبال پشیمان نیستم؛ چون فوتبال علاقه و هدف من بود و جدا از این که شغل و حرفه اصلیام است؛ این ورزش به من کمک کرده تا سلامت بمانم و به شکر خداوند تا به امروز همه چیز خوب بوده است. الان هم پس از اتمام دوران فوتبالم بیزینس آزاد دارم و در کنار آن اگر مربیگری تیمی را هم به عهده بگیرم، شغل اصلی من مربیگری فوتبال است. در حال حاضر در باشگاهی مشغول نیستم شاید در فصل آینده پیشنهادی باشد که روی آن فکر و بررسی کنم.
پیشنهاد سینمایی
از او میپرسیم از خانواده و خویشاوندی با وحید شیخزاده بگویید و آیا رابطه شما مثل باجناقهای دیگر است؟ میگوید: «آقا وحید از نظر سنی کوچکتر و قدیمیتر، اما از من زرنگتر است و زودتر آستین بالا زده، جدای از باجناق بودنمان با هم دوستی صمیمی داریم. من و وحید با هم به مجموعه ورزشی انقلاب میرویم، فوتبال بازی میکنیم و جالبتر این که نقطه مشترک بین من و وحید این هست که هر دومان چپ پا هستیم. با وحید خاطرات زیادی دارم مثلا وقتی مسافرت میرویم من الکی به وحید تعارف میکنم که من خرید میکنم تو نرو من میروم و مدام به او میگویم؛ او هم خودش متوجه میشود و آخرش هم خرید میکند، این یک عادت است و کلی با هم میخندیم.» رضا شاهرودی در ادامه میگوید: «از طرف خانم پوران درخشنده برای بازی در یک فیلم پیشنهادی داشتم اما تصمیم گرفتم بازیگر نباشم و همان فوتبالیست باقی بمانم و تنها به این حرفه فکر کنم.» شاهرودی در پایان میگوید: «خدا را شکر به اهدافم رسیدم حتی در زمان کودکی که به فوتبالیست شدن فکر میکردم این تصور در ذهنم نبود که به این سطح از فوتبال برسم؛ اما اگر مصدومیتها گریبان گیر من نمیشد ممکن بود خیلی بهتر پلههای ترقی را طی کنم.
هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست و امیدوارم تمام خانوادهام (همسر، دخترانم، مادر و برادرانم) همیشه سلامت باشند.»
گفتگو با شیما صاحبجمعی همسر وحید شیخزاده
متولد سال ۱۳۶۱ هستم، رشته تحصیلیام گرافیک است ودر حال حاضر در یک سالن زیبایی مشغول به کار میکاپ میباشم، خوشحالم که همسر یک هنرمندهستم و جالب است بدانید که نیلوفر خواهر بزرگتر من، همسر رضا شاهرودی است.
بچه بودیم که ازدواج کردیم
من و وحید در سن خیلی پایین ازدواج کردیم و به قول معروف بچه بودیم که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. اما با این وجود زود به تفاهم رسیدیم و هنوز هم به یکدیگر بسیار علاقهمند هستیم. ۱۱ سال از زندگی مشترکمان میگذرد و در این سالها دوران خوبی با هم داشتیم خیلی با هم راحت و صمیمی هستیم و خدا را شکر در همه موارد با هم خوب کنار میآییم، باید بگویم من و وحید درک خوب و بالایی از هم داریم .من همیشه میگویم اگر ۱۰ بار دیگر هم به دنیا بیایم در ۱۸ سالگی و باز هم با وحید ازدواج میکنم، یکی از علتهای تفاهم زیاد ما هم تاریخ تولدهایمان است که در یک سال و یک ماه میباشد در واقع کارهایی که آن زمان انجام میدادیم همه خاطره بوده و وقتی الان به آنها فکر میکنیم جالب و خندهدار است. او میگوید:
نیلوفر متولد ۱۳۵۶ و از من کوچکتر است، او همسر رضا شاهرودی فوتبالیست و بازیکن سابق تیم پرسپولیس است. نیلوفر و رضا ۵ سالی هست که ازدواج کردهاند و قبل از آن هم نامزد بودند، به خاطر سفرهای رضا برای بازی در کشورهای مختلف کمی ازدواج آنها طولانی شد، اما خدارا شکر الان زندگی خوبی با هم دارند و حاصل زندگی مشترکشان دو دختر دوقلوی خوشگل و ناز به نامهای «دینا» و «یشنا» که بسیار شیطون و شیرین هستند، همه خانواده عاشق شیرین زبانی آنها هستند. نیلوفر مهندس کامپیوتر و خانهدار است و دو قلوها با شیطنتهایشان فرصت سرکار رفتن برای خواهرم نمیگذارند.
گفتنی است ما چهار بچه هستیم سه دختر و یک پسر که نیلوفر خواهر دوم من است و من یک خواهر بزرگتر از نیلوفر و یک برادر کوچکتر از خودم هم دارم که خواهر بزرگ من یک دختر و یک پسر دانشجو دارد. هر روز خواهر و مادرم را میبینم چون خانههای ما نزدیک به هم قرار دارد.
آشناییهای اتفاقی
تمام دوستان و آشنایان ما میگویند خانواده خوششانسی هستید که یک خواهر با فوتبالیست و خواهر دیگر با یک هنرپیشه ازدواج کرده اما این آشناییها خیلی اتفاقی بوده در واقع قسمت این طور بوده است.
دوست دارم همیشه هنرمندانه زندگی کنم
من به کار بازیگری از بچگی خیلی علاقهمند بودم ولی نه برای خودم، چون هیچ وقت روی بازی کردن جلوی دوربین را نداشتم، ولی به کارهای هنری واقعا علاقه مند هستم و علاوه بر کارهای هنری، به صورت جدی و مداوم نقاشی میکنم و دوست دارم همیشه هنرمندانه زندگی کنم گفتنی است کارم را در سالن زیبایی دوست دارم و هیچ وقت دوست نداشتم در سینما یا پشت صحنه باشم.
حس مسئولیت خواهرانه
یادم میآید دوران مدرسه همیشه نیلوفر خیلی مراقبم بود و حس مسئولیت عجیبی نسبت به من داشت. به نظرم آنقدری که نیلوفر روی من حساس بود مادرم این طور نبود با این که مادرم هم مقرراتی و حساس بود اما خواهرم به خاطر علاقهای که به من داشت نگرانم بود هنوز هم با گذشت زمان مرور این خاطرات برایمان جالب است.
زندگی فقط صبر و حوصله
به نظر من، جوانهای امروزی صبر کمتری در زندگی زناشویی دارند و برای رسیدن به موفقیت و هدفشان حوصله نمیکنند، به عقیده من مرور زمان خود به خود تمام مشکلات را از بین میبرد، درست است که زندگیها سخت شده، اما با کمی تحمل و درست اندیشه کردن همه مشکلات زندگی هموار میشود.
بیتوته کن...
ما را در سایت بیتوته کن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : استخدام کار bytoote بازدید : 270 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 12:21