همزمان با 22 بهمن، با حضور شهردارمنطقه و جمعی از معاونین و مدیران، طرح احداث پاتوق محلات صفا و شهید اسدی افتتاح و به بهره برداری رسید.به گزارش تیتر شهر: بن بست شهید غیاثی از جمله محدودههای بکر و زیبای ناحیه یک منطقه 13 شهر تهران بود که از سالیان گذشته توسط خود اهالی درختکاری و نگهداری شده بود و همین زیبایی و بکر بودن باعث همدلی و افزایش حس هویت همسایه ها به این کوچه شده بود. در این راستا با همیاری و مشارکت شهرداری منطقه 13 و به دستور رحمانزاده شهردار این منطقه، طرح احداث پاتوق محلات صفا و شهید اسدی کلید خورد .مرتضی رحمان زاده، شهردار منطقه با بیان اینکه ناحیه یک منطقه 13 از نظر سطوح خدماتی به عنوان یکی از نواحی محروم منطقه شناخته می شود، گفت: به غیر از کاربری آموزشی، مذهبی و تاسیسات شهری، کمبود سرانه های خدماتی دیگر هم ملموس است، بنابراین ایجاد فضاهای خدماتی کوچک وخرد محلی، خود عامل انگیزشی رشد و توسعه نوسازی و ارتقای کیفی محیط خواهد بود.شهردار منطقه وقوع بهسازی در محلات را موجب تسریع نوسازی و عملا ارتقاء کیفیت محیط دانست و افزود: باید فضاهایی را به عنوان محرک توسعه معرفی نمود، تا موجب ترغیب مردم به نوسازی شود، به طور مثال مالکی که در نزدیکی محل سکونتش، پارک و فضای سبز وجود دارد، نسبت به مالک داخل کوچه بن بست، تمایل بیشتری نسبت به نوسازی ملک خود دارد و این نمایانگر حس بال, ...ادامه مطلب
پیش از اینکه فراموش کنم باید توضیحی درباره پاتوقها بدهم. پاتوقها برای معتادان کارتنخواب و بیخانمان حکم سرپناهی دارند که هم جای خوابشان است و هم جای مصرف. برای کسانی که دنبال تهیه مواد و مصرف هستند، پاتوق بهترین مکان است به شرطی که پلیس سراغشان نیاید و پاپیچشان نشود. بر اساس آمار، در هر شبانه روز نزدیک به هزار مصرفکننده به این پاتوقها تردد دارند و در صورت جمع شدن پاتوق، محل دیگری برای این کار از سوی پاتوقداران ایجاد میشود. قوانین خاص پاتوق معتادانبرگردیم به اصل ماجرا؛ چند شب پیش به طور اتفاقی از کنار یکی از همین پاتوقها رد شدم و با دیدن صحنه عجیبی مجبور به توقف شدم. چند جوان که فردایش فهمیدم نوچههای پاتوقدار هستند، به سوی یکدیگر شلیک میکردند. یکی دو تاییشان پشت درخت سنگر گرفته بودند و چند نفری که در حال فرار بودند مدام به عقب برمیگشتند و تیراندازی میکردند. لحظهای به سرم زد که از ماشین پیاده شوم و دنبالشان راه بیفتم و اینکه بالاخره چه اتفاقی میافتد اما عقل حکم میکرد بنشینم توی خودرو و از همانجا تماشا کنم. از شانس من فیلم اکشن ۲ دقیقه بیشتر طول نکشید و صدای تیراندازی قطع شد. حالا فقط صدای ماشین بود که ساعت ۳ نیمه شب شنیده میشد. هنوز در شوک این صحنه بودم که در بزرگراه حکیم و در چند قدمی دوربرگردان مدرس به صحنه دیگری برخوردم؛ ۵ موتور در حاشیه بزرگراه پارک کرده بودند و آدم بود که از لای شمشادها بیرون میپریدند و به سمتشان میرفتند. نمیدانم چه خبر بود. آخر این موقع شب این آدمها کی هستند و چه میکنند؟ اصلاً امشب چه خبر است؟روز بعد به پاتوق استخر در کنار پل مدیریت رفتم. همانجایی که شب گذشته تیراندازی شده بود. تا چشم کار میکرد آدمهای جورواجور از دور و اطراف به طرف پاتوق میرفتند. از زن جوان گرفته تا مردهای ۳۰ – ۴۰ سالهای که صورتشان پیر پیر شده بود. حدود ۱۰۰ نفر یا کمی بیشتر. ۲ مرد جوان که از دور سالم و قوی به نظر میرسند در حال نگهبانی بودند. از معتادی که با فاصله زیادی از پاتوق، کنار درخت نشسته بود و بساطش را همانجا راه انداخته بود و دود را به اعماق جانش فرو میبرد از پاتوق میپرسم. اول جواب نمیداد. بعد از چند دقیقهای که حسابی دود گرفت، زبانش باز میشود: «مأموری یا خبرنگار؟» – کدومشون بهتره؟– هیچکدوم.میگویم خبرنگارم و برای دی, ...ادامه مطلب