سریال سایه بان با بازی بازیگران جوانش به یکی از پرمخاطب ترین سریال های تلویزیون تبدیل شد و توانست در معرفی بازیگران جوانی که برای اولین بار در قاب تلویزیون ظاهر میشدند ، درخشش خوبی داشته باشد. افسانه کمالی یکی از بازیگران جوان سریال سایه بان بود که در نقش سارا به ایفای نقش پرداخت. در ادامه گفتگویی با افسانه کمالی را میخوانید.گفتگویی جذاب با افسانه کمالی بازیگر سریال سایه بانافسانه کمالی بازیگر سریال سایه بان درباره تعامل بازیگران در این سریال گفت:”سایه بان” یکی از بهترین تجربه های زندگی من بود، عوامل مثل یک خانواده با جان و دل کار می کردند و از همدیگر چیزهای زیادی یاد گرفتیم.وی در همین راستا افزود:بازیگران با تجربه و پیشکسوت مانند امین تارخ، بهزاد فراهانی، رویا تیموریان و پریوش نظریه تجربیات خود را در اختیار بازیگران جوان تر می گذاشتند. عوامل پشت صحنه و گروه تولید و کارگردانی بسیار خوب بود و با همه وجود برای ساخت سریال تلاش می کردند به شکلی که هر شب منتظر بودیم صبح شود و سر کار برویم و جو بسیار خوبی بود.افسانه کمالی بازیگر سریال سایه بانبازیگر یک روز بخصوص درباره تاثیر حضور بازیگران جوان در سریال “سایه بان افزود:همه بازیگران از جمله ما جوان ها که در این سریال حضور داشتیم با انرژی زیاد مقابل دوربین بازی کردیم، به آینده امیدوار هستیم و می خواهیم بهترین بازی خود را ارئه دهیم، بنابراین, ...ادامه مطلب
عکس های سارا در سریال سایه بان با بازی افسانه کمالیافسانه کمالی بازیگر نقش سارا در سریال سایه بان می باشد .سریال سایه بان یکی از سریال های پرمخاطب شبکه دو سیما می باشد .افسانه کمالی برای اولین بار با ایفای نقش سارا در سریال تلویزیونی بازی می کند .افسانه کمالی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۶۶ در تهران است و ۳۰ سال سن دارد.افسانه کمالی دارای دیپلم علوم تجربی است و ورودی ۸۴ لیسانس زیست شناسی جانوری از دانشگاه شهید بهشتی , رتبه ۲ کنکور فوق لیسانس سال ۹۰ رشته فیزیولوژی پزشکی دانشگاه تربیت مدرس است .افسانه کمالیان در سال ۹۴ با بازی در فیلم یک روز بخصوص به کارگردانی همایون اسعدیان وارد سینما گردید.او در سریال سایه بان در نقش دختری به نام سارا که خواهر سهراب می باشد را ایفا می نماید.ساتین, ...ادامه مطلب
مجتبی پیرزاده بازیگر تئاتر سینما و تلویزیون متولد چه سالی است ، فعلا منتشر نشده است.وی فعالیت خود را با تئاتر آغاز نموده است و با فیلم مرگ فروشنده در سال ۱۳۹۳ وارد سینما گردید. آخرین حضور او هم در سینما نیز بازی در فیلم فروشنده با کارگردانی اصغر فرهادی بود.حضور او در سریال سایه بان به کارگردانی برادران محمودی اولین تجربه حضورش در قاب تلویزیون می باشد . مجتبی پیرزاده در این سریال نقش جوانی به نام سهراب را ایفا می نماید.مجتبی پیرزاده و همسرشمجتبی پیرزاده متاهل می باشد و ازدواج کرده است.عکس مجتبی پیرزاده و همسرش فرزانه تفرشیاینستاگرام مجتبی پیرزاده : instagram.com/Mojtabapirzadeمجتبی پیرزاده در سریال سایه بانفیلم و سریالهای مجتبی پیرزادهمرگ فروشنده (۱۳۹۳)دریاچه ماهی ( ۱۳۹۵)یک روز بخصوص (۱۳۹۵)فر,پیرزاده ...ادامه مطلب
سامان صفاری، بازیگر سینما و تلویزیون، در آثاری همچون فیلم سینمایی «شیار ۱۴۳»، سریال تلویزیونی «سایه بان» و فیلم سینمایی «پارادایس» فعالیت داشته است.بازیگر نقش یونس میرجلیلی که بخشی از قصه «شیار ۱۴۳» درباره او است، خیلی کم در محافل رسمی دیده شده. سامان صفاری حتی در نشست جشنواره فیلم فجر هم پشت تریبون نرفت.سامان صفاری بازیگری را از ابتدا تاکنون چگونه تجربه کرده؟هفت سال پیش در کلاس های بازیگری حضور پیدا کردم . کار حرفه ای من از سال ۸۹ با حضور در دو قسمت از سریال «سقوط آزاد» به کارگردانی علیرضا امینی آغاز شد. البته قبل از آن قرار بود در یک سریال دیگر بازی کنم . یک کار ۹ قسمتی که من نقش اول را به عهده داشتم، اما قسمت نبود ساخته شود تا اینکه حضور در فیلم نرگس آبیار پیش آمد.«شیار ۱۴۳» فرصت خوبی برا, ...ادامه مطلب
پسر جوان وقتی برای پر کردن اوقات تنهاییاش با زن همسایه تماس گرفت، نمیدانست وارد منجلابی میشود که او را تا یک قدمی چوبه دار با خود میبرد.این مرد که پس از یک سال و نیم رابطه پنهانی با زن همسایه، وی را با ضربات متعدد چاقو کشته بود، وقتی فهمید حکم اعدامش در دیوان عالی کشور تائید شده، زندگیاش را تمام شده دید، اما مادر پیر وی با فروش خانهای که تنها داراییاش بود، توانست رضایت اولیایدم را جلب کند , ...ادامه مطلب
سپردهگذاری در بانک یکی از راهکارهای محبوب در میان مردم ایران برای درآمدزایی است. در واقع بسیاری از مردم برای اینکه جای پولشان امن باشد و بتوانند سودی هم از آن دریافت کنند، پولشان را در قالب حسابهای سپرده در بانک میگذارند و در قبال آن ماهانه سود پولشان را میگیرند. حساب سپرده نیز نوعی حساب جاری، پسانداز یا هر نوع حساب دیگری است که مشتری آن را در بانک باز کرده، مبلغی در آن قرار داده و براساس آن,سپرده,کشورهای,همسایه,ایران,چقدر,است؟ ...ادامه مطلب
در کاریکاتور ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ 3 بازدید گوشی ۲۳ میلیونی در ایران/ برخی با وجود نیاز نداشتن به امکانات پیشرفته و ویژگی های منحصر به فرد گوشی های هوشمند، فقط به دلیل گران قیمت و لوکس بودن شان، حاضر به خرید آن ها می شوند. خرید گوشی های لوکس در ایران تا جایی پیش رفته است که اکنون برخی از آن ها با قیمت های نجومی به فروش می روند.به تازگی یکی از فروشگاه های اینترنتی گوشی لامبورگینی را با قیمت ۲۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به فروش گذاشته است. ,سایه,سنگین,سبک,زندگی,لاکچری,کاریکاتور ...ادامه مطلب
در حوادث ۴ مرداد ۱۳۹۶ 42 بازدید رئیس مرکز مدیریت حوادث و فوریت های پزشکی دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان غربی از کشف جسد دختر بچه سه ساله در تنور منزل همسایه خبر داد. باقر بهرامی در خصوص جزییات این حادثه گفت: این دختر بچه سه ساله اهل روستای آبخورده شهرستان پیرانشهر روز گذشته کم شده بود که پس از اط, ...ادامه مطلب
از روزی که به یاد دارم هیچوقت زندگی روی خوش به ما نشان نداد، به حاشیه نشین معروف بودیم، مادر برای نگهداری ما همیشه در عذاب بود، دیگر تکیده بود، نای کار کردن نداشت؛ شکلی از پدرم به یاد ندارم، برای پیدا کردن کار از خانه بیرون زده بود اما دیگر برنگشت… از ده دوازده سالگی با نصب و تنظیم ماهواره برای همسایه ها زندگی می گذراندیم، پولی نبود؛ یعنی فقط از امروز تا فردا. یکی از همسایه ها مدتی بود از شوهرش جدا شده بود.حدود ۲۵ سالی داشت، یک روز خواست ماهواره برایش نصب کنم وقتی پایین آمدم سحر پای برنامه مستهجن نشسته بود، پیشنهاد رابطه داد؛ من هم که همیشه این صحنه ها و دیدن زنان نیمه عریان را در ذهنم تصویر می کردم پیشنهاد شیطانی اش را پذیرفتم. او شیشه هم مصرف می کرد، تعارف کرد اما من از اسمش هم وحشت داشتم، فردای آنروز سحر تنظیم شبکه ها را بهانه کرد من هم که هنوز در هوای لذت رابطه دیروز بودم به سرعت خودم را رساندم؛ یک لحظه به آینده نگاه کردم، همه چیز مبهم و تاریک به نظرم آمد سحر متوجه شد همه حواسم پیش او نیست، پایپ دستم داد گفت:مشکلات را باید سوزاند و دود کرد. بعد از آنروز، هروئین را هم، او با من آشنا کرد… حدود شش ماهی گذشت از محله ما رفتند، هیچوقت فکر نمی کردم قول و قرارهایش هم مثل نشئگی دود، لحظه ای باشد، حتی خداحافظی هم نکرد… موادم را سحر جور می کرد، او که تنهایم گذاشت خماری به سراغم آمد، پرخاشگر و عصبی و دیوانه شده بودم، برای پول مواد، خودم را به در و دیوار می زدم، اثاثیه خانه را می شکستم تا مادر فلک زده ام از در و همسایه پولی جور می کرد. چند ساعتی خوب بودم اما توی آن حال و روز نگاه و اشک ها و صورت رنجور مادرم عذابم می داد، پنج بار ترک کردم؛ اما وقتی می دیدم بعد از ترک هم، همه جا تاریک و ظلمات است دوباره شروع می کردم، انگاری یکی می گفت:آنقدر بکش تا بمیری… چهار سال از اولین تجربه مصرف موادم می گذرد… حالا یاسر ۱۶ ساله و معتاد به انواع مواد مخدر می خواهد به خاطر قولی که دختر عمه اش برای ازدواج به او داده، سلامتی اش را بدست آورد. تهیه و تنظیم: مرکز اطلاع رسانی معاونت اجتماعی پلیس کرمانشاه Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
نای صحبت ندارم وخسته و کلافه ام. فقط می توانم بگویم خودم کردم که لعنت بر خودم باد. کلثوم دختر جوانی است که درروستای سر سبز و آباد یکی از شهرهای شمال با پدر و مادرش زندگی می کند.تا کلاس پنجم درس خواندم و چون آن موقع برای ادامه تحصیل باید به شهر می رفتم خانواده ام رضایت ندادند. پدرم از نظر موقعیت اقتصادی در شرایطی نبود که مرا به شهر بفرستد و از طرفی می گفت به چه کسی اطمینان کنم و پاره تنم را خانه اش بفرستم. بعد از ترک تحصیل در کارهای کشاورزی به پدر و مادرم کمک می کردم و البته مسوولیت اصلی کارهای خانه با من بود. تنها دوست و همنشینم نیز دختر عمویم بود. با این که حدود ۱۵ سال تفاوت سنی داشتیم اما با هم خیلی زود اخت شدیم و تنهایی های همدیگر را پر می کردیم. دختر عمویم می گفت هر چه می کشد از دست سادگی هایش است. او دل پری از پسر دایی اش داشت و می گفت: اگر زرنگ بودم قبل از آن که به شهر برود و با دختر دیگری ازدواج کند او را وابسته خودم می کردم. کلثوم نفس عمیقی کشید و افزود: دختر عمویم از کودکی به نام پسر دایی اش بود و این رسم قدیمی در منطقه وجود داشت که بزرگ های فامیل دختر ها و پسرهای تازه متولد شده را به نام هم صدا می زدند تا در آینده این بچه ها وقتی بزرگ شدند با هم ازدواج کنند و پیوندهای فامیلی بر قرار بماند. دختر جوان افزود: دلتنگی ها و عقده های دختر عمو تاثیر بسیار بدی روی من گذاشت. نگران آینده ام بودم و با خودم می گفتم مبادا در خانه بمانم و نتوانم ازدواج موفقی داشته باشم. در این شرایط سعی می کردم خودم را در دل پسر همسایه جا بدهم. از طرفی دختر عمویم تشویقم می کرد چه طوری پیش بروم تا داوود را بیشتر از بیش وابسته خودم کنم. متاسفانه با این تصورات اشتباه فریب چرب زبانی های پسر همسایه را خوردم و مدتی با هم در ارتباط بودیم. حدود چهار ماه قبل، پسر همسایه پا روی احساساتم گذاشت و خودش را کنار کشید. داودمی گفت که قرار است برای کار در یک هتل بزرگ به مشهد برود و اصلا فکر ازدواج با او را از سرم در بیاورم. او وعده ها و قول و قرارهایی که با هم گذاشته بودیم را زیر پا گذاشت و تنهایم گذاشت. وضعیت روحی بسیار بدی داشتم و روز به روز از نظر جسمی نیز حالم بدتر می شد. شک کرده بودم و موضوع را به دختر عمویم اطلاع دادم. به بهانه آب راهی شهر شدیم و با انجام آزمایش فهمیدم باردار هستم. با روشن شدن ای, ...ادامه مطلب
پیمان که ٢۶ سال دارد ادعا میکند فکر نمی کرده یک شیشه بنزین باعث مرگ مرد همسایه شود. شامگاه ۱۹ بهمن ماه سال گذشته، مرد ۴۵ سالهای با لباسهای شعلهور وارد محوطه یک بیمارستان در خیابان مصطفی خمینی تهران شد. پرسنل بیمارستان بلافاصله با مشاهده صحنه، سعی در خاموش کردن وی داشتند. به گزارش روزنامه ایران، همزمان با اقدامهای درمانی، مأموران کلانتری ۱۱۳ بازار در محل حاضر شدند و تحقیقات آغاز شد. این مرد شعلهور که امانالله نام داشت با وجود تلاش پزشکان جان باخت و از آنجا که او همسایهاش را عامل آتشافروزی معرفی کرده بود، مرد همسایه تحت تعقیب قرار گرفت و بعد از مدتها در میان بند مرتبط با زندانیان موادمخدر شناسایی شد. گفتوگو با مرد آتشافروزپیمان که ٢۶ سال دارد ادعا میکــــند فکر نمی کرده یک شیشه بنزین باعث مرگ مرد همسایه شود.اعتیاد داری؟شیشه میکشم. سابقه داری؟سابقه مواد مخدر دارم. چرا امان الله را کشتی؟قصد کشتن نداشتم. آتشش زدی؟اعصابم را خرد کرده بود و میخواستم به شوخی به مزاحمتهایش پایان دهم. شوخی؟دیوانه بود. داخل کفشم آب میریخت یا شیلنگ را تا جلو اتاقم میکشید و خانهام را آب میگرفت. علتش را میدانی؟حسادت. به چه کسی حسادت می کرد؟من با دختری که ۴٠ سال دارد دوستی داشتم و برایش شیشه و پایپ تهیه می کردم که امان الله به رابطه من و او حسادت کرد. چند سال است که با مرجان در ارتباطی؟حدود ٢ سال است که در خانهشان مستأجرم. بنزین از کجا آوردی؟از پمپ بنزین خریدم. فکر نمی کردی مرد همسایه کشته شود؟نه. برای نجاتش کمک نکردی؟رفتم شیر آب را باز کنم که فشار آب کم بود. بعد رفتم داخل اتاق که پتو بیاورم اما دیدم آتش خاموش شده و من نیز پا به فرار گذاشتم. بعد از فرار کجا رفتی؟یک شب خانه دوستم بودم بعد رفتم ورامین خانه پدر و مادرم. چطور دستگیر شدی؟به خاطر فروش ١٢٠ پایپ دستگیر شدم. پایپها را از کجا آوردی؟خودم درست میکنم. چرا در زندان اسمت را دروغ گفتی؟چون میدانستم به خاطر مرگ امان الله پلیس در تعقیبم است. چطور متوجه مرگ مرد همسایه شدی؟در تماس تلفنی از همسایهها فهمیدم. در این مدت عذاب وجدان نداشتی؟داشتم! اما چکار میکردم؟! خودت را معرفی میکردی.میترسیدم. بنا بر این گزارش تحقیقات ویژه به دستور بازپرس ایلخانی از شعبه هشتم دادسرای امورجنایی در اداره ١٠ پلیس آگاهی تهران ادامه دارد. مطالب, ...ادامه مطلب
خانواده تینا هر روز به دادسرا میآمدند تا بدانند آیا دخترشان پیدا شده است. ۲۰ روز از گم شدن دختر ۱۶ ساله میگذشت و مطمئن بودم باید بلایی سر او آمده باشد. تمام تلاشمان را کردیم تا بلکه از مراد ردی به دست آوریم، اما هیچ ردی از او نبود. تعطیلات نوروز سال ۹۳، من در روز کشیک در دادسرا حاضر بودم. آن روز پروندههای کمی ارجاع شده بود و خوشحال بودم که روز کمدردسری را در تعطیلات پشت سر میگذارم. ساعت کاری رو به اتمام بود که مرد ۳۵ سالهای هراسان با مامور کلانتری غرب تهران وارد اتاقم شد و از گم شدن دختر ۱۶ سالهاش خبر داد. مرد جوان هراسان بود و پشت سر هم حرف میزد. با آرام کردن پدر دختر از او خواستم ماجرا را یک بار دیگر از اول بگوید. مرد جوان که آرامش من را دید این بار شمردهتر گفت: دخترم تینا ۱۶ ساله است. روز گذشته برای خرید از خانه خارج شده، اما غیبتش طولانی شد. همه جا را دنبالش گشتم، اما هیچ اثری پیدا نکردم. انگار دخترم آب شده و به زیر زمین رفته است. وقتی از گشتن ناامید شدم، به کلانتری رفته و شکایت کردم و حالا برای پیگیری پرونده و پیدا شدن دخترم از شما تقاضای کمک دارم. بعد از خواندن محتویات پرونده به ماموران پلیس آگاهی ماموریت دادم تا در محله دختر جوان در جنتآباد از اهالی و همسایهها تحقیق کنند. تعدادی از همسایهها با بیان اینکه تینا را ندیدهاند از موضوع اعلام بیاطلاعی کردند، اما صاحب سوپرمارکت محل مدعی شد آن روز تینا را سوار موتورسیکلت یکی از همسایهها بهنام مراد دیده که با هم میرفتند. با به دست آمدن این سرنخ مطمئن شدم مرد همسایه از دختر نوجوان خبر دارد و میداند او کجاست. با بررسی سوابق مرد ۲۸ ساله فهمیدم او معتاد است و سابقه مواد مخدر دارد. سه روز از گم شدن تینا میگذشت که دستور دستگیری مراد را صادر کردم و از ماموران خواستم او را بازداشت و در مورد سرنوشت دختر نوجوان از او تحقیق کنند. ماموران پلیس با دستور من به خانه مراد در انتهای خیابان شماره ۲۴ رفتند، اما مرد جوان که متوجه شده بود پلیس در تعقیب اوست، با تخلیه خانهاش به مکان نامعلومی فرار کرده بود. همسر و فرزند او را شناسایی و احضار کردم. زن جوان که از احضارش شوکه شده بود، گفت: چهار سال قبل با مراد در ساوه ازدواج و به تهران آمدم. او در خانهای در محله جنتآباد سرایدار یک برج شد. زندگی با همه سختی و کمبودها میگذ, ...ادامه مطلب